دنیای عشاق
. . خــوب ِ مــن ، از دست دادن بابام داره دیونم میکنه نمیدونم کسی هست حال منو درک کنه الان سه هفته صداشو نشنیدم دارم از دلتنگی می میرم کمکم کنین بهم بگین چجوری این مصیبتو تحمل کنم من خیلی بهش وابسته بودم از روزی که بابام فوت شده همه چیز دنیا برام بی ارزش شده حتی یه روزی به عاشق بودنم افتخار میکردم اما الان از همه چی بدم میاد چکار کنممممممممممممممممم خدایا تو کمکم کن راحت نوشتیم بابا نان داد بی انکه بدانیم بابا برای نان همه جوانیش را دار برای شادی روح همه بابا های دنیا که دیگه هیچ وقت پیش ما نیستن و دلمون برا دیدنشون پر میزنه یه دسته گل به زیبایی سوره حمد بفرستید
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
…
حالا که مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
…
بگذار که درها همگی بسته بمانند
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
.
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند
.
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم
:قالبساز: :بهاربیست: |